صائب تبریزی:روزی که مرا موج نفس دام سخن شد شدطوطی چرخ آینه وواله من شد
❈۱❈
روزی که مرا موج نفس دام سخن شد
شدطوطی چرخ آینه وواله من شد
هر مد فغان کز دل پردرد کشیدم
شد شاخ گل وسر خط مرغان چمن شد
❈۲❈
در خدمت آیینه دل صرف شدی کاش
عمری که مرا صرف به پرداز سخن شد
هر آه که بی خواست برآمدزدل من
از بهر برون آمدن از خویش رسن شد
❈۳❈
برپیری من چرخ سیه کاسه نبخشید
هرچندکه هرموبه تنم تیغ وکفن شد
هشدار که از باغ سرافکنده برون رفت
هر کس که مقید به تماشای چمن شد
❈۴❈
از تبت وارونه خط هرشکن زلف
آغوش وداع دل سرگشته من شد
صائب گره دل به تکلف بگشاید
دستی که گرفتار سر زلف سخن شد
کامنت ها