صائب تبریزی:زخمی که ز تیغ تو مرا بر سپر آمد بیش از همه زخمی به جگر کارگر آمد
❈۱❈
زخمی که ز تیغ تو مرا بر سپر آمد
بیش از همه زخمی به جگر کارگر آمد
راهش به خیابان حیات ابد افتاد
عمری که به اندیشه زلف تو سرآمد
❈۲❈
در دیده خورشید سیه کرد جهان را
خطی که ازان چهره روشن بدرآمد
دست از کمر مور میانان نکشیدم
چندان که مرا شیشه دل بر کمر آمد
❈۳❈
هر برگی ازوبرگ نشاط است جهان را
چون فاخته سروی که مرا زیر پر آمد
از شور قیامت نکند روی به دنبال
هرکس به تماشای تو از خویش برآمد
❈۴❈
از خویش برون رفته به همراه ناستد
آواره شد آن کس که مرا بر اثر آمد
نه روزی موری شد و نه قسمت برقی
این دانه به امید چه از خاک برآمد
❈۵❈
فارغ ز جهان کرد مرا تیغ شهادت
آسوده شد آبی که به جوی گهر آمد
شد حلقه بیرون در اندیشه کونین
در خانه هر دل که خیال تو در آمد
❈۶❈
از دانه ما نشو و نما چشم مدارید
کاین تخم نفس سوخته از خاک برآمد
صائب چه کشم منت دلسوزی احباب
چون لاله مرا داغ برون از جگر آمد
کامنت ها