صائب تبریزی:داغی که مرا بر دل دیوانه گذارند شمعی است که بر تربت پروانه گذارند
❈۱❈
داغی که مرا بر دل دیوانه گذارند
شمعی است که بر تربت پروانه گذارند
جمعی که قدم بر در میخانه گذارند
شرط است که سربر خط پیمانه گذارند
❈۲❈
از بیخبران شو که کلید درخلدست
پایی که درین مرحله مستانه گذارند
بر شعله بیباک بود سیلی صرصر
دستی که مرا بر دل دیوانه گذارند
❈۳❈
مستان خرابات به یادلب ساقی است
گاهی لب اگر بر لب پیمانه گذارند
غافل مشواز حلقه تسبیح شماران
زان دام بیندیش که از دانه گذارند
❈۴❈
بردار نقاب ای صنم از حسن خداداد
تا کعبه روان روی به بتخانه گذارند
من در چه شمارم که تذروان بهشتی
دل بر گره دام تو چون دانه گذارند
❈۵❈
افلاک کمانخانه وما تیر سبکسیر
ما را چه خیال است درین خانه گذارند
مسطر بود از خودقلم راست روان را
آن به که عنان دل دیوانه گذارند
❈۶❈
چون پرتو خورشید برآیندتهیدست
آنها که قدم بر در هر خانه گذارند
رمزی است ز پاس ادب عشق که مرغان
شب نوبت پرواز به پروانه گذارند
❈۷❈
صائب بزدا زنگ غم از دل که شود خشک
باغی که در او سبزه بیگانه گذارند
کامنت ها