صائب تبریزی:در کودکی از جبهه من عشق عیان بود گهواره ز بیتابی من تخت روان بود
❈۱❈
در کودکی از جبهه من عشق عیان بود
گهواره ز بیتابی من تخت روان بود
انگشت نما بود دل سوخته من
آن روز که از عشق نه نام ونه نشان بود
❈۲❈
نابسته به ظاهر کمر هستی موهوم
در رشته جان پیچ وخم موی میان بود
از خاک نشینان عدم بود خرابات
روزی که دل ازجمله خونابه کشان بود
❈۳❈
بیدارشد ازناله من چرخ گرانخواب
بیتابی من سلسله جنبان زمان بود
. . . جگر لاله ستان بود نمکسود
تا شور جنونم نمک خوان جهان بود
❈۴❈
آن درد نصیبم که در ایام بهاران
رنگم گل روی سبد فصل خزان بود
از من به چه تقصیر قدم باز گرفتی
رفتار تو در خانه دل آب روان بود
❈۵❈
سیرابم ازین وادی تفسیده برون برد
از صبر عقیقی که مرا زیر زبان بود
چون دست سبو زیر سر از فکر تو شد خشک
دستی که براوبوسه ناکرده گران بود
❈۶❈
از خون شهیدان تو دایم جگر خاک
رنگین تر و شادابتر از لاله ستان بود
صائب نشد از وصل تسلی دل خونین
در دامن گل شبنم من دل نگران بود
کامنت ها