گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

صائب تبریزی:داغ از جگر سوختگان دیر برآید خورشید ز مغرب به قیامت بدر آید

❈۱❈
داغ از جگر سوختگان دیر برآید خورشید ز مغرب به قیامت بدر آید
در هرنظر آن چهره به رنگ دگر آید چون عاشق رخسار تو یکرنگ برآید
❈۲❈
آن چشم نه خوابی است که تعبیر توان کرد آن زلف شبی نیست به افسانه سرآید
در هر شکنی دام تماشاست مهیا از زلف گرهگیر تو چون دل بدرآید
❈۳❈
از پرتو آن صبح بناگوش عجب نیست گرآب شود رنگ وز چشم گهرآید
شد آب در گوش تو زان صبح بناگوش خشک از قدح شیر برون چون شکر آید
❈۴❈
از خود خبر آمدنش بیخبرم کرد ای وای اگر از در من بیخبر آید
برسینه ما قدرشناسان جراحت تیری که خطا گشت فزون کارگر آید
❈۵❈
ذوقی که ز پیغام تو دل یافت نباید آن کس که عزیزش ز سفر بیخبر آید
در عالم افسرده چو دلسوخته ای نیست از سنگ به امید چه بیرون شرر آید
❈۶❈
با صد دل بیغم چه کندیک دل محزون دیوانه محال است به اطفال برآید
هر برگ درین باغ شود دامن پرسنگ روزی که مرا نخل تمنا به برآید
❈۷❈
چون لاله محال است شود شسته به باران رنگی که به رخسار به خون جگر آید
روشن شود از نقش قدم شمع امیدش هر راهنوردی که مرا بر اثر آید
❈۸❈
باریک چو خط شد نگه موی شکافان تا آن دهن تنگ که را در نظر آید
سوزد دل سنگ از ناله ناقوس صائب اگر از گوشه بتخانه برآید

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۴۴۲۴

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها