صائب تبریزی:آه از دل جویای تو بیتاب برآید غواص نفس سوخته از آب برآید
❈۱❈
آه از دل جویای تو بیتاب برآید
غواص نفس سوخته از آب برآید
قانع به شکایت نگشاید لب خود را
زین زخم محال است که خوناب برآید
❈۲❈
در روز چسان جلوه کند کرم شب افروز
با روی تو چون ماه جهانتاب برآید
از آه اثر در دل معشوق توان کرد
گوهر اگر از بحر به قلاب برآید
❈۳❈
از تشنه لبی رفت مرا دست ودل از کار
جایی که ز ناخن به زمین آب برآید
بی خواست تراوش کند آه از دل پرخون
غواص نفس سوخته ازآب برآید
❈۴❈
در دیده صیاد بهشتی است کمینگاه
زاهد به چه تقریب به محراب برآید
بیقدر گرامی شود از گوشه عزلت
باران ز صدف گوهر سیراب برآید
❈۵❈
صائب چه کند حوصله با زور می ناب
ویرانه کی از عهده سیلاب برآید
کامنت ها