صائب تبریزی:با روی تو خورشید درخشان چه نماید با زلف تو طول شب هجران چه نماید
❈۱❈
با روی تو خورشید درخشان چه نماید
با زلف تو طول شب هجران چه نماید
از خنده خشکی چه نظر آب توان داد
پیش لب او پسته خندان چه نماید
❈۲❈
در دیده آن کس که غبار خط او دید
یاقوت چه باشد خط ریحان چه نماید
پروانه به گل کی شود از شمع تسلی
با حسن گلو سوز گلستان چه نماید
❈۳❈
در روشنی روز چه پرتو دهد انجم
با چهره خندان لب خندان چه نماید
جایی که بود نه فلک از بی سروپایان
گوی سر ما در خم چوگان چه نماید
❈۴❈
با شور محبت چه بود شور قیامت
در پیش نمکزار نمکدان چه نماید
در معرکه هر چند جگر دار بود دل
با آن صفت برگشته مژگان چه نماید
❈۵❈
هر چند صنوبر به رعونت علم افروخت
با قامت آن سرو خرامان چه نماید
اوراق دل از ربط نیفتد به گسستن
سی پاره به جمعیت قرآن چه نماید
❈۶❈
از خوان قناعت شده چشم ودل ما سیر
در دیده ما نعمت الوان چه نماید
این آن غزل حضرت رکناست که فرمود
پای ملخی پیش سلیمان چه نماید
کامنت ها