صائب تبریزی:پروای شکوه من آن سیمتن ندارد دردش مباد هر چند درد سخن ندارد
❈۱❈
پروای شکوه من آن سیمتن ندارد
دردش مباد هر چند درد سخن ندارد
ناسازگاریی هست در خوی گلعذاران
کو یوسفی که گرگی در پیرهن ندارد
❈۲❈
هرکس فتد تهی چشم در فکر دیگران نیست
پروای تشنه جانان چاه دفن ندارد
از نارسایی جودسایل برآورد دست
چاهی که می رسد دست دلو ورسن ندارد
❈۳❈
چون شمع سرگرانان در زیر پا نبینند
پای چراغ نوری در انجمن ندارد
از زندگی به تنگند دایم سیاه روزان
ذوقی چراغ ماتم از زیستن ندارد
❈۴❈
ناجنس کی تواند ما را به حرف آورد
با آبگینه طوطی روی سخن ندارد
عارف ز جرم مردم در پرده حجاب است
یوسف ز شرم اخوان روی وطن ندارد
❈۵❈
باشند زردرویان صائب به پرده محتاج
هر کس شهید گردد فکر کفن ندارد
کامنت ها