صائب تبریزی:غنچه مستور از نقاب برآمد گل ز پریخانه حجاب برآمد
❈۱❈
غنچه مستور از نقاب برآمد
گل ز پریخانه حجاب برآمد
برخوری از عمر کز نظاره رویت
عمرسبکسیراز شتاب برآمد
❈۲❈
از غم روی که آه سردسحرگاه
از جگرگرم آفتاب برآمد
رشته امید تا ز خلق گسستم
رشته جانم ز پیچ وتاب برآمد
❈۳❈
دامن الفت ز چنگ خلق کشیدم
کبک من از پنجه عقاب برآمد
شکوه ز دوران کنم دگربه چه امید
خون به قدح ریختم شراب برآمد
❈۴❈
قطره بسیار زد سرشک ندامت
تا دل غافل مرا از خواب برآمد
از لب خودبرنداشت مهر خموشی
آبله سیراب از سیراب برآمد
❈۵❈
دامن شب را ز کف چو صبح ندادم
تا ز گریبانم آفتاب برآمد
آه که از چله خانه صدف آخر
گوهر من پوچ چون حباب برآمد
❈۶❈
از صدف تربیت نداشت امیدی
قطره من گوهراز سحاب برآمد
از تری روزگار تیره نگشتیم
اخگر ما زنده دل ز آب برآمد
❈۷❈
گرچه نهفتم ز خلق سوختگی را
گردجهان بوی این کباب برآمد
چون به عتابش امیدوارنباشم
خون به دلم کرد مشک ناب برآمد
❈۸❈
شد می گلرنگ اشک تلخ ندامت
گل به بغل ریختم گلاب برآمد
گرد علایق کجا و سینه صائب
سیل تهیدست ازین خراب برآمد
کامنت ها