صائب تبریزی:چرا از خم می فلاطون برآید ز دریای رحمت کسی چون برآید
❈۱❈
چرا از خم می فلاطون برآید
ز دریای رحمت کسی چون برآید
غزالان کنند آن زمان ته دو زانو
که دیوانه ما به هامون برآید
❈۲❈
برآید شکر خند ازان لعل میگون
به نازی که شیرین به گلگون برآید
تبسم به خون غوطه زدتابرآمد
ازین تنگنا تا سخن چون برآید
❈۳❈
چون مستی است کآید ز میخانه بیرون
حدیثی کز آن لعل میگون برآید
به دنبال او سرواز باغ بیرون
پریشانتر از بیدمجنون برآید
❈۴❈
ز ابر سیاه است امید باران
مگر کامم از خط شبگون برآید
در آغوش قمری است نشونمایش
عجب نیست گرسروموزون برآید
❈۵❈
ز شرم گنه سروموزون ز خاکم
سرافکنده چون بیدمجنون برآید
سرنوح لرزان حبابی است اینجا
ازین بحر سالم کسی چون برآید
❈۶❈
گسسته است سررشته امیدها را
چسان ناله از دل به قانون برآید
فرو رفت هرکس که در فکر دنیا
سرش از گریبان قارون برآید
❈۷❈
ز دامان دولت جدایی است مشکل
ز پای خم می کسی چون برآید
نیم ایمن از عهدپادر رکابش
که می ترسم این نعل وارون برآید
❈۸❈
ز بس خاک خورده است خون عزیزان
به هرجاکه ناخن زنی خون برآید
نباشد در بسته را خیر صائب
ازان غنچه لب کام من چون برآید
کامنت ها