صائب تبریزی:جان غریب ازین جهان میل وطن نمیکند شد چو عقیق نامجو یاد یمن نمیکند
❈۱❈
جان غریب ازین جهان میل وطن نمیکند
شد چو عقیق نامجو یاد یمن نمیکند
عشق مگر به جذبهای از خودیم برآورد
چاره یوسف مرا دلو و رسن نمیکند
❈۲❈
بیخبری ز پای خم برد به سیر عالمم
ورنه به اختیار کس ترک وطن نمیکند
پیرهنش ز بوی گل خلوت غنچه میشود
هر که ز شرم بلبلان سیر چمن نمیکند
❈۳❈
نیست ز تشنگان خبر در ظلمات خضر را
دل به حریم زلف او یاد ز من نمیکند
زخم زبان نمیشود مانع گفتگوی من
خامه اگر سرش رود ترک سخن نمیکند
❈۴❈
بس که ز بخل خشک شد گوهر جود در صدف
از کف خود غریق را بحر کفن نمیکند
جامه خضر را دهد آب حیات شستشو
دل چو ز عشق تازه شد چرخ کهن نمیکند
❈۵❈
نظم کلام غیر را رشته ز زلف میدهد
آن که حدیث چون گهر گوش زمن نمیکند
لعل حیات بخش او مرحمتی مگر کند
ورنه علاج تشنگان چاه ذقن نمیکند
❈۶❈
در سیهی کجا بود نشأه آب زندگی
گوشه چشم مرحمت کار سخن نمیکند
حسن ز حصن آهنین جلوه طراز میشود
جمع فروغ شمع را هیچ لگن نمیکند
❈۷❈
کوتهی از چه میکند دست دراز شاخ گل
مرغ شکستهبال اگر عزم چمن نمیکند
هست به یاد دوستان زندگی و حیات من
گرچه ز دوستان کسی یاد ز من نمیکند
❈۸❈
صائب اگر ز کلک من جای سخن گهر چکد
یار ستیزهخوی من گوش به من نمیکند
کامنت ها