صائب تبریزی:خاک راجان کرد درتن ابر احسان بهار صبح محشر سر زد ازچاک گریبان بهار
❈۱❈
خاک راجان کرد درتن ابر احسان بهار
صبح محشر سر زد ازچاک گریبان بهار
چون پرو بال پری، ابرپریشان سایه کرد
بر سریر عالم آرای سلیمان بهار
❈۲❈
سر برآوردند چون طوطی ز جیب شاخسار
برگها از اشتیاق شکرستان بهار
هر سر شاخ ازشکوفه دفتر احسان گشود
از برات عیش پرشد جیب ودامان بهار
❈۳❈
جامه احرام پوشیدند اشجار چمن
شد جهان پر غلغل از لبیک گویان بهار
چون لب سوفار می خندد درآغوش کمان
غنچه پیکان ز فیض عام احسان بهار
❈۴❈
می فروشد جلوه رنگین به طاوس بهشت
خار بن از فیض تشریف نمایان بهار
رفت بیرون خشکی زهد ازمزاج روزگار
تابرآمد از تنور خاک ،طوفان بهار
❈۵❈
شرم معشوقی نمیگردد حجاب خنده اش
زعفران خورده است گل از روی خندان بهار
می دهد دیوانگی راشاخ وبرگ تازه ای
دست صائب برمداراز طرف دامان بهار
کامنت ها