صائب تبریزی:شد خرابات مغان از توبه ام زیر و زبر می زند باد مخالف بحر را بر یکدگر
❈۱❈
شد خرابات مغان از توبه ام زیر و زبر
می زند باد مخالف بحر را بر یکدگر
توبه من بازگشت عالمی راشد سبب
لشکری را گاه بیدل می کند یک بیجگر
❈۲❈
از لب میگون او قانع به دشنامم که می
از رگ تلخی دواند ریشه دردل بیشتر
درنمی آید به چشم موشکاف از نازکی
ورنه بیش از جوهر تیغ است تاب آن کمر
❈۳❈
خط به لعل آتشین یارشد خضر رهم
روز روشن دود می گرددبه آتش راهبر
نیست جز کاهش نصیب عاشق از سیمین بران
رنج باریک است رزق رشته از قرب گهر
❈۴❈
بس که چرخ آهنین بازو مرا درهم فشرد
مغزمن صد پیرهن ازاستخوان شد خشک تر
رشته اشک از درازی درنمی آید به چشم
دستگاه خنده است از چشم سوزن تنگتر
❈۵❈
شهپر زرین زنور خود چو طاوسش دهد
شمع اگر پروانه راسوزد به ظاهر بال وپر
نیستم نومید از تردستی پیر مغان
چون سبوهر چند دستم خشک شد در زیر سر
❈۶❈
حسن رافیض نظر بازان کند صائب تمام
تا نپیوندد به شبنم گل نگردد دیده ور
کامنت ها