صائب تبریزی:چند روزی چو قلم سربه ته انداخته گیر ورقی چند به بازیچه سیه ساخته گیر
❈۱❈
چند روزی چو قلم سربه ته انداخته گیر
ورقی چند به بازیچه سیه ساخته گیر
نیست در عالم ناساز چو امیدثابت
خانه ها درگذر سیل فنا ساخته گیر
❈۲❈
این گهرها که به جمعیت آن می نازی
آخر الامر چو اشک از نظر انداخته گیر
نقش هر لحظه به روی دگری می خندد
هرچه بردی ز حریفان دغا، باخته گیر
❈۳❈
نیست چون حوصله یک نگه دورترا
پرده از چهره مقصود بر انداخته گیر
بی مثال است چو رخساره آن جان جهان
از علایق دل چون آینه پرداخته گیر
❈۴❈
نیست شایسته افسون، جدایی از خلق
جامه پرشپش از دوش خود انداخته گیر
نیست امید اجابت چو فغان را صائب
علم ناله به افلاک بر افراخته گیر
کامنت ها