صائب تبریزی:بیاکه عقده زکارجهان گشاد بهار بهشت سربه گریبان غنچه دادبهار
❈۱❈
بیاکه عقده زکارجهان گشاد بهار
بهشت سربه گریبان غنچه دادبهار
نهشت یک دل افسرده درقلمروخاک
برات عیش به خلق ازشکوفه دادبهار
❈۲❈
زخرمی درودیوارگلستان شدمست
زهرگلی درمیخانه ای گشاد بهار
به روشنایی مهتاب گل نشد قانع
چراغ لاله به هر رهگذرنهاد بهار
❈۳❈
کشید دشنه برق ازنیان ابر برون
به خرمن غم بی حاصلان فتادبهار
گشت آنکه زدی طبل رعد زیرگلیم
صلای عیش به بانگ بلند داد بهار
❈۴❈
برآر سرزگریبان خامشی صائب
کنون که غنچه منقارها گشاد بهار
کامنت ها