صائب تبریزی:ترا به هرگذری هست بیقراردگر مرابجز تو درین شهر نیست یار دگر
❈۱❈
ترا به هرگذری هست بیقراردگر
مرابجز تو درین شهر نیست یار دگر
ترا اگر غم من نیست غم مباد ترا
که جز غم تو مرا نیست غمگسار دگر
❈۲❈
بگیر خرده جان مرا و خرده مگیر
که در بساط ندارم جز این نثار دگر
به کوچه باغ بهشتم زکوی او مبرید
که وا نمی شودم دل ز رهگذار دگر
❈۳❈
ز آستان تو چون نا امید برگردم؟
که هست هر سرمویم امیدواردگر
بغیر عشق که از کاربرده دست ودلم
نمی رود دل و دستم به هیچ کاردگر
❈۴❈
مراازان گل بی خار، خارخاری بود
زیاده شدزخط سبز خار خاردگر
ز طوق فاخته درخاک دامها دارد
ز شوق صید توهر سروجویبار دگر
❈۵❈
غبار خط نشدامسال هم عیان ز رخش
افتاد مشق جنونم به نوبهار دگر
گرفته ام زجهان گوشه ای که دل می خواست
چه دام پهن کنم از پی شکاردگر
❈۶❈
مرا بس است سویدای خال اوصائب
که مهرکوچک شه راست اعتبار دگر
کامنت ها