صائب تبریزی:ای زلف سرکش تو ز بالا کشیدهتر مژگان و چشم شوخ تو از هم رمیدهتر
❈۱❈
ای زلف سرکش تو ز بالا کشیدهتر
مژگان و چشم شوخ تو از هم رمیدهتر
از من مپوش چهره که فردوس تازه روی
شبنم نداشته است ز من پاک دیدهتر
❈۲❈
حیرانی جمال تو شد انجمنفروز
سیماب را ز آینه کرد آرمیدهتر
عاشق چگونه در نظر آرد ترا، که هست
سر تا به پای حسن تو از هم رمیدهتر
❈۳❈
هرچند آفتاب به هر کوچهای دوید
رسوایی من است به عالم دویدهتر
عاشق کسی بود که چو بیاختیار شد
دارد عنان شرم و ادب را کشیدهتر
❈۴❈
زنهار پا ز عالم حیرت برون منه
کآنجاست آسمان ز زمین آرمیدهتر
زندان به روزگار شود دلنشین و ما
هر روز میشویم ز دنیا گزیدهتر
❈۵❈
شاخ از ثمر خم و بیحاصلی فزود
هرچند بیشتر قد ما شد خمیدهتر
در کام مار دم زده، انگشت مارگیر
هرگز نبوده است ز من دل گَزیدهتر
❈۶❈
صائب مقام دام بود خاکهای نرم
پرهیز کن ز هر که بود آرمیدهتر
کامنت ها