صائب تبریزی:از ره مرو به جلوه ناپایدار عمر کز موجه سراب بود پود و تار عمر
❈۱❈
از ره مرو به جلوه ناپایدار عمر
کز موجه سراب بود پود و تار عمر
فرصت نمی دهد که بشویم ز دیده خواب
از بس که تند می گذرد جویبار عمر
❈۲❈
برگ سفر بساز که با دست رعشه دار
نتوان گرفت دامن باد بهار عمر
کمتر بود ز صحبت برق و گیاه خشک
در جسم زار جلوه ناپایدار عمر
❈۳❈
بر چهره من آنچه سفیدی کند نه موست
گردی است مانده بررخم از رهگذار عمر
آبی که ماند درته جو سبز می شود
چون خضر زینهار مکن اختیار عمر
❈۴❈
زنگ ندامتی است که روزم سیاه ازوست
در دست من ز نقره کامل عیار عمر
دست از ثمر بشوی که هرگز نرسته است
جز آه سرد، سنبلی از جویبار عمر
❈۵❈
فهمیده خرج کن نفس خود که بسته است
در رشته نفس گهر آبدار عمر
مشکل که سر برآورد از خاک روز حشر
آن را که کرد بی ثمری شرمسار عمر
❈۶❈
زهری است زهر مرگ که شیرین نمی شود
هرچند تلخ می گذرد روزگار عمر
روز مبارکی است که با عشق بوده ام
روز گذشته ای که بود در شمار عمر
❈۷❈
اشگ ندامتی است چو باران نوبهار
چیزی که مانده است به من از بهار عمر
تا چند بر صحیفه ایام چون قلم
صائب به گفتگو گذرانی مدار عمر
کامنت ها