صائب تبریزی:ای هر ورق گل زتو آیینه دیگر هرغنچه زاسرارتوگنجینه دیگر
❈۱❈
ای هر ورق گل زتو آیینه دیگر
هرغنچه زاسرارتوگنجینه دیگر
بی باده گلرنگ ،بود در نظرمن
هر ابرسیاهی شب آدینه دیگر
❈۲❈
از سینه من گرچه اثرداغ تونگذاشت
می بودمراکاش دو صد سینه دیگر
درآرزوی داغ چوخورشید تو هرروز
از صدق دهد صبح صفا سینه دیگر
❈۳❈
برخرقه صد پاره ارباب توکل
جز رقعه حاجت نبود پینه دیگر
خورشید نمی سوخت نفس درطلب صبح
می بود گر سینه بی کینه دیگر
❈۴❈
بیناست درین بحرحبابی که ندارد
غیراز سر زانوی خودآیینه دیگر
آن دلبربیباک چه میکردبه عاشق
می داشت اگر غیردل آیینه دیگر
❈۵❈
درپاره دل گم شود صائب گهرمن
چون حلقه زنم بردرگنجینه دیگر؟
کامنت ها