صائب تبریزی:محو رخسار تو دلگیر نگردد هرگز چشم و دل آینه را سیر نگردد هرگز
❈۱❈
محو رخسار تو دلگیر نگردد هرگز
چشم و دل آینه را سیر نگردد هرگز
پرده صبح امیدست شب نومیدی
تا غذا خون نشود شیر نگردد هرگز
❈۲❈
نیست دلگیر ز سرگشتگی خود عاشق
آسمان از حرکات سیر نگردد هرگز
زاهد خشک کجا، گریه مستانه کجا
آب در دیده تصویر نگردد هرگز
❈۳❈
قسمت دل ز جهان نیست به جز گریه خشک
نقش را آینه زنجیر نگردد هرگز
شوخی عشق نگردد به کهنسالی کم
دل چو افتاد جوان، پیر نگردد هرگز
❈۴❈
کجی از مار به افسون نتوان بیرون برد
ز هر تریاق به تدبیر نگردد هرگز
دل بیدار به دست آر که صاحب دل را
خواب سنگ ره شبگیر نگردد هرگز
❈۵❈
آب برآتش خورشید نزد خنده صبح
سوز دل کم به طباشیر نگردد هرگز
جگر معرکه از اهل طرب چشم مدار
لب ساغر دم شمشیر نگردد هرگز
❈۶❈
عقل با عشق محال است کند همراهی
که کمان همسفر تیر نگردد هرگز
نیست بر معنی احباب، نظر صائب را
گرد صید دگران شیر نگردد هرگز
کامنت ها