صائب تبریزی:درآ به زمزمه ای مطرب غزال پرداز که تازیانه شوق است شعله آواز
❈۱❈
درآ به زمزمه ای مطرب غزال پرداز
که تازیانه شوق است شعله آواز
مگر به روشنی این چراغ ربانی
به پیشگاه حقیقت رسم ز راه مجاز
❈۲❈
برآر از جگر گرم ناله گرمی
که شیشه خانه دلها ازان رود به گداز
مگر به بدرقه این براق گردون سیر
رسم به منزل ازین راه پرنشیب و فراز
❈۳❈
بریز در قدح گوش ازان می بیرنگ
که دل شکاف بود موجه اش چو ناخن باز
مگر به بال و پر این شراب روحانی
ازین خرابه وحشت فزا کنم پرواز
❈۴❈
خدای را حدی عاشقانه ای سرکن
که بی حدی نشود قطع راه دور حجاز
ز دوش خاطر ما بختیان سنگین بار
غم گرانی بار وجود دور انداز
❈۵❈
گره ز بال پری پیکران دل واکن
به نغمه های سبکروح ای نوا پرداز
چراغی از نفس گرم پیش راهم دار
به این فروغ مگر روی دل ببینم باز
❈۶❈
درخت خشک به آب و هوا نمی جوشد
به زاهدان چه سرایت کند ترانه و ساز؟
درآ به انجمن صوفیان تماشا کن
که مرغ با قفس آهنین کند پرواز
❈۷❈
شگفت نیست ز شور خمیر مایه عشق
که هم تنور درآید به چرخ و هم خباز
خوشا سری که ز شور جنون بود در گرد
خوشا دلی که به بال تپش کند پرواز
❈۸❈
دل رمیده به تدبیر بر نمی گردد
شرر به آتش سوزان چگونه گردد باز؟
ز آفتاب محال است رنگ گرداند
دلی که پخته نگردد به شعله آواز
❈۹❈
وصال می طلبی، یک نفس قرار مگیر
که از تپیدن دلهاست طبل آن شهباز
رسد به مغز ز دلها نسیم سوختگی
در آن حریم که صائب سخن کند آغاز
کامنت ها