صائب تبریزی:به یاد سنبل آن زلف با صبا می ساز به بوی مشک سبکروح باختا می ساز
❈۱❈
به یاد سنبل آن زلف با صبا می ساز
به بوی مشک سبکروح باختا می ساز
به بوی پیرهن غنچه با صبا می ساز
ز آشنا به سخنهای آشنا می ساز
❈۲❈
مگر به منزل مقصود راه توانی برد
ز دستگیری افتادگان عصا می ساز
مشو چو دانه گندم به پاکی از خود امن
شدی چو پاک زغش، برگ آسیا می ساز
❈۳❈
جمال شاهد مقصود را نقابی نیست
همین تو سعی کن آیینه با صفا می ساز
کلید قفل خود از جیب دیگران مطلب
چو غنچه از گره خود گرهگشا می ساز
❈۴❈
اگر ز آتش سوزان گذشتنت هوس است
دعای جوشنی از نقش بوریا می ساز
کنون که قد تو گردید حلقه در مرگ
تهیه سفر عالم بقا می ساز
❈۵❈
اگر چو سرو سر سبز آرزو داری
زجامه خانه قسمت بیک قبا می ساز
درآ به ملک توکل ،چو خسروان بنشین
ز آسمان وزمین باغ وآسیامی ساز
❈۶❈
اگر هوای شکرخواب عافیت داری
ز فرشهای منقش به بوریامیساز
خمارنعمت الوان به خون شکسته شود
به استخوانی ازین سفره چون هما می ساز
❈۷❈
اگر مقام به ویرانه می کند سیلاب
تو نیز برگ اقامت درین سرا می ساز
چوآفتاب رخ از سوز دل طلایی کن
به کیمیای نظرخاک راطلا می ساز
❈۸❈
زقصردلت اگر پایداریت هوس است
نخست ،شمسه اش از پنجه دعا می ساز
مباش زیر سیه خیمه فلک صائب
برای خویشتن ازدود دل سما می ساز
کامنت ها