صائب تبریزی:اشکم ز دل به چهره دویدن گرفت باز این خانه شکسته چکیدن گرفت باز
❈۱❈
اشکم ز دل به چهره دویدن گرفت باز
این خانه شکسته چکیدن گرفت باز
آه ضعیف من که به روزن نمی رسید
بر روی چرخ، نیل کشیدن گرفت باز
❈۲❈
شد تازه داغ کهنه ام از روی گرم عشق
این میوه های خام رسیدن گرفت باز
نیش شکستگی به سویدای دل رسید
این خون نیم مرده چکیدن گرفت باز
❈۳❈
هر دانه اشک را که فرو خورده بود دل
از تنگنای حوصله چیدن گرفت باز
باد مراد آه دلم را ز جا ربود
این بحر آرمیده تپیدن گرفت باز
❈۴❈
از ترکتاز غم دل صد پاره هر طرف
چون لشکر شکسته دویدن گرفت باز
آهی علم کشید ز هر ذره خاک من
مور ضعیف بال پریدن گرفت باز
❈۵❈
نبضی که بود از رگ خواب آرمیده تر
از شوق دست یار جهیدن گرفت باز
از لاله دشت دام تماشا به خاک کرد
دل از سواد شهر رمیدن گرفت باز
❈۶❈
دیگر دل ضعیف من از رشته های آه
برخود چو کرم پیله تنیدن گرفت باز
هر دانه امید که در زیر خاک بود
از نوبهار وصل، دمیدن گرفت باز
❈۷❈
هر مویم از حلاوت آن لعل آبدار
انگشت خود چو شمع مکیدن گرفت باز
چشمی که با خیال تو در خواب ناز بود
از مژده وصال، پریدن گرفت باز
❈۸❈
این آن غزل که مولوی روم گفته است
سیمرغ کوه قاف، رسیدن گرفت باز
کامنت ها