صائب تبریزی:یارب این جانهای غربت دیده را فریاد رس روحهای گل به رو مالیده را فریاد رس
❈۱❈
یارب این جانهای غربت دیده را فریاد رس
روحهای گل به رو مالیده را فریاد رس
با کمند جذبه ای، ای آفتاب بی نیاز
سایه های برزمین چسبیده رافریاد رس
❈۲❈
از کشاکشهای بحر ای ساحل آرام بخش
این خس و خاشاک طوفان دیده را فریاد رس
از ره پنهان، به روی گرم ای پیر مغان
باده های خام ناجوشیده را فریاد رس
❈۳❈
می شود از قطع، راه عشق هر دم دورتر
رهروان این ره خوابیده رافریاد رس
ای بهار عشق کز رخسارت آتش می چکد
این زسرمای هوس لرزیده رافریاد رس
❈۴❈
ای که رگ از سنگ چون مواز خمیر آری برون
رشته جان به تن پیچیده رافریاد رس
ای که کردی از صدف گهواره در یتیم
این گهرهای به گل چسبیده را فریاد رس
❈۵❈
بلبلان گلها ز باغ کامرانی چیده اند
این گل از باغ جهان ناچیده را فریاد رس
گرچه می دانم به داد پاکبازان می رسی
این به خون آرزو غلطیده را فریاد رس
❈۶❈
در جهان پر ملال ای کیمیای خوشدلی
رحمتی کن صائب غم دیده رافریاد رس
کامنت ها