صائب تبریزی:چهره زرین چو باشد مخزن زر گومباش هست چون سد رمق سد سکندر گو مباش
❈۱❈
چهره زرین چو باشد مخزن زر گومباش
هست چون سد رمق سد سکندر گو مباش
ازخشن پوشی چه پروا عارف دل زنده را؟
پشت این آیینه روشن گهر زر گومباش
❈۲❈
در گلستان بی پر و بالی است تشریف وصال
بلبلان را قوت پرواز در پرگو مباش
با دل روشن چراغ روز باشد آفتاب
دربساط آسمان خورشید انورگو مباش
❈۳❈
ساده لوحی خار پیراهن شمارد نقش را
خانه آیینه روشن مصور گو مباش
همت عالی است مستغنی ازین دنیای پوچ
بیضه عنقا هما رادر ته پرگو مباش
❈۴❈
از گل ابری چه شوکت می فزاید بحر را
دل چو شد از عشق پرخون دیده تر گو مباش
غنچه خسبان راچو هست از کاسه زانو شراب
باده گلرنگ در مینا و ساغر گو مباش
❈۵❈
چون خودآرایان دنیا خرج چشم بد شوند
جامه و دستار مارا برسر و برگو مباش
من که صائب لعل سازم سنگ را ازخون دل
در زمین چون تنگ چشمان گنج گوهر گو مباش
کامنت ها