صائب تبریزی:میکند جان درتن امید، لعل باده نوش روی آتشناک، خون بوسه می آرد به جوش
❈۱❈
میکند جان درتن امید، لعل باده نوش
روی آتشناک، خون بوسه می آرد به جوش
چین ابرو در شکست دل قیامت می کند
ساعد سیمین سبکدست است درتاراج هوش
❈۲❈
از هوسناکان خطر دارند گل پیراهنان
وای برآن گل که می افتد به دست گلفروش
در سینه مستان نمی باشد نصیحت را اثر
سرمه نتوانست کردن چشم گویا راخموش
❈۳❈
غنچه در دست نسیم صبح عاجز می شود
برنیاید با نگاه خیره،شرم پرده پوش
کم نشد از گریه شوری کز محبت داشتم
آب گوهر دیگ دریا را نیندازد زجوش
❈۴❈
عقل پیش عشق نتواند نفس را راست کرد
تالب دریا بود سیلاب راصائب خروش
کامنت ها