صائب تبریزی:چسان گستاخ گیرم بوسه ازلعل می آشامش؟ که رنگ از بوسه خورشید می بازد لب بامش
❈۱❈
چسان گستاخ گیرم بوسه ازلعل می آشامش؟
که رنگ از بوسه خورشید می بازد لب بامش
نماید سرمه را بیهوشدارو نرگس مستش
عرق راچشم قربانی کند رخسار گلفامش
❈۲❈
ازان حسن تمام اجزا کسی چون چشم بردارد؟
که دریک کاسه دارد نقل و می چشم چو بادامش
به حرفی چون دهان شکوه مارا نمی بندد؟
لب لعلی که کار بوسه می آید زدشنامش
❈۳❈
تمنای رهایی دارم از صیاد بیرحمی
که گیراتربود ازخون ناحق حلقه دامش
به فکر ما خمار آلودگان ساقی کجا افتد؟
که می گردد می نارس ز تمکین کهنه در جامش
❈۴❈
سگ لیلی ز آهو صد بیابان است وحشی تر
من مجنون به مشت استخوانی چون کنم رامش ؟
نباشد هرکه راامروز در خاطر غم فردا
شب آدینه اطفال باشد جمله ایامش
کامنت ها