صائب تبریزی:که راست تاب شکرخندههای پنهانش ؟ که شور حشر بود گرده نمکدانش
❈۱❈
که راست تاب شکرخندههای پنهانش ؟
که شور حشر بود گرده نمکدانش
ز خون صید حرم کعبه داغ لاله شده است
هنوز تشنه خون است تیغ مژگانش
❈۲❈
ازین صید جهان به جهان دگر رساند مرا
خوشا سری که دود پیش پیش چوگانش
به حلقه سر زلف تو چشم بد مرساد!
که آفتاب بود روزن شبستانش
❈۳❈
به پاکدامنی از قید عشق نتوان رست
که چشم بر رخ یوسف گشوده زندانش
چه عارض است که در آفتاب زرد خزان
بهار میچکد از خط همچو ریحانش
❈۴❈
به داغ العطشم سوخته است سنگدلی
که نیست ریگ روان تشنه در بیابانش
ز جبهه عرق شرم میتوان دانست
که سر به مهر حباب است آب حیوانش
❈۵❈
کدام نامه صائب نگشت طی چون صبح
که آفتاب نگردید مهر عنوانش
کامنت ها