صائب تبریزی:تا بی نشان کشم نفسی بر هوای خویش چون گردباد محو کنم نقش پای خویش
❈۱❈
تا بی نشان کشم نفسی بر هوای خویش
چون گردباد محو کنم نقش پای خویش
مستغنی از بهارم وآسوده ازخزان
در دشت ساده دل بی مدعای خویش
❈۲❈
خلوتگهم ز بکر معانی است پرزحور
آماده است جنت من درسرای خویش
ازآب زندگی نکشم منت حیات
چون خضر،سبزم از سخن جانفزای خویش
❈۳❈
رد و قبول خلق به یک سو نهاده ام
یکروی ویک جهت شده ام با خدای خویش
ساکن زآرمیدگی من بود زمین
گردون ز جا رود چو درآیم زجای خویش
❈۴❈
صائب مرا به باغ وبهار احتیاج نیست
صد باغ دلگشاست مرا از نوای خویش
کامنت ها