صائب تبریزی:که یابد رهایی ز دام نگاهش ؟ که یک حلقه اوست چشم سیاهش
❈۱❈
که یابد رهایی ز دام نگاهش ؟
که یک حلقه اوست چشم سیاهش
دل تنگ با جلوه اش چون برآید؟
گه گردون غباری است از جلوه گاهش
❈۲❈
کمر بسته چون بندگان بهر خدمت
مه از هاله پیش رخ همچو ماهش
اگر آب گردد رهایی نیابد
به هر دل که پیچد زلف سیاهش
❈۳❈
زراندود شد چون خطوط شعاعی
خس و خار عالم زبرق نگاهش
نکردند دلها دگر راست قامت
شکستند روزی که طرف کلاهش
❈۴❈
طلبکار اوراست چون تیغ پایی
که سنگ فسان می شود سنگ راهش
چه گل چیند از سرکشی دست صائب ؟
که دامن ز گل می کشد خار راهش
کامنت ها