صائب تبریزی:از قناعت می رود بیرون ز سر سودای حرص ره ندارد در دل خرسند استسقای حرص
❈۱❈
از قناعت می رود بیرون ز سر سودای حرص
ره ندارد در دل خرسند استسقای حرص
چین ابرو می شود سوهان دندان طمع
از ترشرویی یکی صد میشود صفرای حرص
❈۲❈
سنگ ره را میکند سنگ فسان در قطع راه
خار را بال و پر پرواز سازد پای حرص
تاک را نشو و نما از قطع میگردد زیاد
از بریدن میکشد قامت ید طولای حرص
❈۳❈
گرچه میداند که میسوزد برای خردهای
می زند بر قلب آتش طبع بیپروای حرص
قامت خم خواب غفلت را دو بالا میکند
موی پیران را ید بیضاست در انشای حرص
❈۴❈
بی تردد نیست زیر خاک هم جان حریص
کم نمیگردد به لنگر شورش دریای حرص
میتوان کردن به شستن روی زنگی را سفید
تیرگی نتوان به صیقل بردن از سیمای حرص
❈۵❈
از خس و خاشاک گردد آتش افزون شعلهور
بیشتر گردد ز جمع مال استیلای حرص
میتند در خانه های کهنه اکثر عنکبوت
بیشتر در طینت پیران بود مأوای حرص
❈۶❈
هر که چون موج سراب از کف عنان حرص داد
می شود صائب بیابان مرگ در صحرای حرص
کامنت ها