صائب تبریزی:گر چه دارد تلخی زهر اجل جام وداع برامید مرگ می نوشم به هنگام وداع
❈۱❈
گر چه دارد تلخی زهر اجل جام وداع
برامید مرگ می نوشم به هنگام وداع
آخر بیماری جانکاه می باشد هلاک
اول هجران جانسوزست انجام وداع
❈۲❈
حیرتی دارم که چون خواهم سفر کردن ز خویش ؟
تیره شد عالم به چشمم بس که از شام وداع
دروداع دوستان از بس که تلخی دیده ام
می روم از خویش هرکس می برد نام وداع
❈۳❈
دوری جانان بود از دوری جان تلختر
درشمار زندگانی نیست ایام وداع
همچو شمع صبحگاهی در شبستان جهان
تا نفس را راست کردم بود هنگام وداع
❈۴❈
بیقراران درسفر بی اختیار افتاده اند
چون سپند از من مجو صائب سرانجام وداع
کامنت ها