صائب تبریزی:ز روشنی جگر داغدار دارد شمع ز راستی مژه اشکبار دارد شمع
❈۱❈
ز روشنی جگر داغدار دارد شمع
ز راستی مژه اشکبار دارد شمع
چراغ روز ندارد ز پرتو خورشید
خجالتی که ز رخسار یاردارد شمع
❈۲❈
تمام شب به امید وصال پروانه
ستاده بر سر پا انتظار دارد شمع
ز هم نمی گسلد آب چشم زنده دلان
که رشته از رگ ابر بهار دارد شمع
❈۳❈
همیشه غوطه زند درمیان آتش و آب
که زندگانی ناپایدار داردشمع
ز حال عاشق سرگشته حسن غافل نیست
ز اهل بزم به پروانه کارداردشمع
❈۴❈
چو سود ازین که برآمد ز جامه فانوس؟
همان ز شرم و حیا پرده دار داردشمع
ز تیره روزی پروانه غافل افتاده است
اگر چه دیده شب زنده دار دارد شمع
❈۵❈
ز بخت تیره ندارند شکوه زنده دلان
حضور در دل شبهای تار دارد شمع
ز شوق عالم بالا همیشه گریان است
اگر چه درلگن زر قراردارد شمع
❈۶❈
نظر به رشته اشکم رهی است خوابیده
اگر چه گریه بی اختیار دارد شمع
نبیند زنده دلان از مآل خود غافل
زآب چشم خود آیینه دار دارد شمع
❈۷❈
نشان زنده دلی چشم تربود صائب
دگر بغیر گرستن چه کار دارد شمع؟
کامنت ها