صائب تبریزی:منم به گوشه چشمی ز آشنا قانع به خاک پای قناعت ز توتیا قانع
❈۱❈
منم به گوشه چشمی ز آشنا قانع
به خاک پای قناعت ز توتیا قانع
ازان شده است به چشم جهانیان شیرین
که ازلباس، شکر شد به بوریا قانع
❈۲❈
زمال خویش به احسان تمتعی بردار
مشو ز گنج به نامی چو اژدها قانع
به دامن عرق انفعال دست زنید
به عذر خشک مگردید از خطا قانع
❈۳❈
همیشه راه به آب بقا نمی افتد
مشو به دیدن ازان لعل جانفزا قانع
خطر زچشم بد چه ندارد آن رهرو
که شد به راستی خویش از عصا قانع
❈۴❈
(نظر به عاقبت کارکن قدم بردار
مشو ز دیده بینا به پیش پا قانع)
ز لاله زار شهادت گلی بچین صائب
به بوی خون مشو ازخاک کربلا قانع
کامنت ها