صائب تبریزی:این سرشک آتشین کز دیده می بارد چراغ تخم مهری در دل پروانه می کارد چراغ
❈۱❈
این سرشک آتشین کز دیده می بارد چراغ
تخم مهری در دل پروانه می کارد چراغ
گریه ظاهر ندارد جنگ با سنگین دلی
می کشد پروانه را و اشک می بارد چراغ
❈۲❈
جامه فانوس شد خاکستری از برق آه
همچنان از سرکشی سر در هوا دارد چراغ
شور بیداری همین دردیده پروانه نیست
تاسحر کوکب ز اشک خویش بشمارد چراغ
❈۳❈
می کند یک جلوه پیش تشنگان آب و سراب
پرتو مهتاب راپروانه پندارد چراغ
چون نسیم صبح دارد دشمنی درچاشنی
فرصتی کو تا سر پروانه را خارد چراغ
❈۴❈
شعله ادراک را لازم بود بخت سیاه
زیر پای خویش را روشن نمی دارد چراغ
می کند کان بدخشان رابه برگ لاله یاد
برسر خاک شهیدان هرکه می آرد چراغ
❈۵❈
می کشد پیوسته آه واشک می بارد مدام
از مآل کار خود صائب خبر دارد چراغ
کامنت ها