صائب تبریزی:گر کنی پنهان گهر را زیر دامان صدف سر برون آرد ز شوخی از گریبان صدف
❈۱❈
گر کنی پنهان گهر را زیر دامان صدف
سر برون آرد ز شوخی از گریبان صدف
نیست ممکن پاک گوهر برزمین ماند مدام
زیب گوش دلبران شد اشک غلطان صدف
❈۲❈
بگذر ازدریوزه گوهر که گردد عاقبت
لب گشودن باعث زخم نمایان صدف
تا چرا لب پیش ابر از تنگدستی باز کرد
ازدهن یک یک برآوردند دندان صدف
❈۳❈
دل چو روشن شد چراغ عاریت درکار نیست
شمع کافوری است گوهر درشبستان صدف
از فرو خوردن سر شکم از اثر شد کامیاب
اشک نیسان را گهر گرداند زندان صدف
❈۴❈
در وطن تن ده به ناکامی که نتوان پاک کرد
ازگهر گرد یتیمی را به دامان صدف
آیه رحمت زابر گوهرافشان، می شود
نازل ازراه دهان پاک، درشان صدف
❈۵❈
مهر خاموشی سپرداری کند اسرار را
بستن لب ازگهر باشد نگهبان صدف
خاطر خرم نگردد جمع صائب با گهر
کز تهیدستی بود لبهای خندان صدف
کامنت ها