صائب تبریزی:غافلی از دردمندی ای دل بیمار حیف پیش عیسی درد خود را می کنی اظهار حیف
❈۱❈
غافلی از دردمندی ای دل بیمار حیف
پیش عیسی درد خود را می کنی اظهار حیف
نیستی در فکر آزادی ازین جسم گران
دامن خود برنیازی زین ته دیوار حیف
❈۲❈
بر خموشی می دهی ترجیح حرف پوچ را
می شوی قانع به کف از بحر گوهربار حیف
شد سفید از انتظارت دیده عبرت پذیر
برنیاوردی ازین روزن سری یک بار حیف
❈۳❈
دولت دنیا سبک پرواز چون بال هماست
تو وفاداری طمع زین ناکس غدار حیف
ساده لوحان از خیال خود گریزانند و تو
می گشایی هرزمان آیینه در بازار حیف
❈۴❈
پر برآوردند از درد طلب موران و تو
پای ننهادی برون چون نقطه از پرگار حیف
در بیابانی که برق و باد ازو بیرون نرفت
از علایق داده ای دامن به دست خار حیف
❈۵❈
استخوانت توتیا گردید از خواب گران
تر نشد ز اشک ندامت دیده ات یک بار حیف
آمدی انگاره و انگاره رفتی از جهان
با دو صد سوهان نکردی خویش را هموار حیف
❈۶❈
مغز را وامی کنند از سر سبکروحان و تو
می زنی چون بیغمان گل بر سر دستار حیف
مزدها بردند صائب کارپردازان و تو
از تن آسانی نکردی اختیار کار حیف
کامنت ها