صائب تبریزی:پای گستاخ منه بر در کاشانه عشق سر منصور بود کنگره خانه عشق
❈۱❈
پای گستاخ منه بر در کاشانه عشق
سر منصور بود کنگره خانه عشق
حیف فرهاد که با آنهمه شیرین کاری
شد به خواب عدم از تلخی افسانه عشق
❈۲❈
گر درآتش روی از خامیت آتش سوزد
تا سرت گرم نگشته است زپیمانه عشق
شیشه بندان ظرافت بهمش می شکنند
محتسب گر گذرد از دل میخانه عشق
❈۳❈
با چه رو، روی به طوف حرم کعبه کنیم؟
نیست بر جبهه ما صندل بتخانه عشق
چو سبو شانه ندزدیده ام از باده کشی
کرده ام ازدل و جان خدمت میخانه عشق
❈۴❈
من به معموره عقلم به پشیزی محتاج
گنج برروی هم افتاده به ویرانه عشق
قطره ای نیست هوایی نبود در سر او
می پرد چشم حباب از پی پیمانه عشق
❈۵❈
شعله رابا خس و خاشاک بهم درپیچد
چون شود برق عنان گریه مستانه عشق
رفته ام دررگ و در ریشه دیوار چوکاه
نتوان کرد مرا دور ز کاشانه عشق
❈۶❈
چشم زخمی به سبکدستی آن کس مرساد
که ز خاکستر دل ریخت پی خانه عشق
خون دل نیز شریک است درین آمیزش
نه همین اشک بود گوهر یکدانه عشق
❈۷❈
سر پیچیدن دستار ندارم صائب
می روم گرد سر وضع غریبانه عشق
کامنت ها