صائب تبریزی:زبان مار بود خار آشیان فراق که باد جلوه گه برق، خانمان فراق
❈۱❈
زبان مار بود خار آشیان فراق
که باد جلوه گه برق، خانمان فراق
چو آفتاب زبانهای آتشین خواهم
که الامان زنم از تیغ بی امان فراق
❈۲❈
هزار شق شود از درد همچو خامه موی
زبان خامه فولاد از بیان فراق
چو برگ لاله شود داغدار پرده گوش
شود چو گرم سخن آتشین زبان فراق
❈۳❈
حبابش از سر نوح است و موجش ازدم تیغ
برون میار سراز بحر بیکران فراق
نهشت با کمرش دست درمیان آریم
که بشکند کمر دوری و میان فراق
❈۴❈
چو موج محو شدم در محیط وصل و هنوز
به روی بحر کشم مد داستان فراق
نمی رسد به پریشانیم، اگر صائب
ز تار زلف کنم مد داستان فراق
کامنت ها