صائب تبریزی:گر چنین شویَد غبار زهد از دل بادهام بادبان کشتی می میشود سجادهام
❈۱❈
گر چنین شویَد غبار زهد از دل بادهام
بادبان کشتی می میشود سجادهام
چون نگردد آب در چشم جهان از دیدنم
از یتیمی در غریبی چون گهر افتادهام
❈۲❈
عالم قسمت ندارد سیر چشمی همچو من
قانع از خرمن به برگ کاه چون بیجادهام
شستهام دست از لباس زود سیر نوبهار
همچو سرواز برگریز نیستی آزادهام
❈۳❈
باطنم از جوهر ذاتی است پر نقش و نگار
گرچه چون آیینه در ظاهر زمین سادهام
نیست ناخن گیر دلهای عزیزان ورنه من
ناوک خارا شکافم این چنین کاستادهام
❈۴❈
زردرویی میکشم چون نی ز همراهان خویش
من که از ذوق سفر هرگز کمر نگشادهام
عاجزم در عقده دل گرچه صائب بارها
عقده سر در گم افلاک را بگشادهام
کامنت ها