صائب تبریزی:روزگاری شد ز چشم اعتبار افتادهام چون نگاه آشنا از چشم یار افتادهام
❈۱❈
روزگاری شد ز چشم اعتبار افتادهام
چون نگاه آشنا از چشم یار افتادهام
دست رغبت کس نمیسازد به سوی من دراز
چون گل پژمرده بر روی مزار افتادهام
❈۲❈
اختیارم نیست چون گرداب بر سرگشتگی
نبض موجم در تپیدن بیقرار افتادهام
عقدهای هرگز نکردم باز از کار کسی
در چمن بیکار چون دست چنار افتادهام
❈۳❈
نیستم یک چشم زد ایمن ز آسیب شکست
گوییا آیینهام در زنگبار افتادهام
همچو گوهر گر دلم از سنگ گردد دور نیست
دور از مژگان ابر نوبهار افتادهام
❈۴❈
من که صائب کار یکرو کردهام با کاینات
در میان مردم عالم چه کار افتادهام
کامنت ها