صائب تبریزی:در نمود نقشها بیاختیار افتادهام مهره مومم به دست روزگار افتادهام
❈۱❈
در نمود نقشها بیاختیار افتادهام
مهره مومم به دست روزگار افتادهام
ز انقلاب چرخ میلرزم به آب روی خویش
جام لبریزم به دست رعشهدار افتادهام
❈۲❈
نیست دستی بر عنان عمر پیچیدن مرا
سایه سروم به روی جویبار افتادهام
چون نگردد داغ حسرت فلس بر اندام من
از محیط بیکران در چشمهسار افتادهام
❈۳❈
دیدهام در نقطه آغاز انجام فنا
چون شرر در جانفشانی بیقرار افتادهام
هرکه بردارد مرا از خاک اندازد به خاک
میوه خامم به سنگ از شاخسار افتادهام
❈۴❈
بر لب بام خطر نتوان به خواب امن رفت
در بهشتم تا ز اوج اعتبار افتادهام
دست موج از زخم دندان گهر نیلی شده است
تا من از دریای هستی برکنار افتادهام
❈۵❈
هیچ کس حق نمک چون من نمیدارد نگاه
دادهام حاصل اگر در شورهزار افتادهام
خنده گل در رکاب چشم خونبار من است
گریهرو هرچند چون ابر بهار افتادهام
❈۶❈
تارو پود هستی من جامه فانوس نیست
من همان نورم که بیرون زین حصار افتادهام
خواری و بیقدری گوهر گناه جوهری است
نیست جرم من اگر در رهگذار افتادهام
❈۷❈
نیست غیر از سادهلوحی خط پاکی در جهان
من چو طفلان در پی نقش و نگار افتادهام
نیست صائب بیسرانجامی مرا مانع ز عشق
گرچه بد نقشم ولی عاشق قمار افتادهام
کامنت ها