صائب تبریزی:تا شده است از دوربینی عاقبتبین دیدهام در ترازوی قیامت خویش را سنجیدهام
❈۱❈
تا شده است از دوربینی عاقبتبین دیدهام
در ترازوی قیامت خویش را سنجیدهام
منت دست نوازش میکشم از دست رد
از قبول خلق از بس بیتمیزی دیدهام
❈۲❈
کی نظر بندم به صحرا میکند چشم غزال
این نوازشها که من از سنگ طفلان دیدهام
میکند در پیش پا دیدن نگاهم کوتهی
بس که از شرم غدار او نظر دزدیدهام
❈۳❈
بوده ذوق پاره گردیدن گریبانگیر من
جامهای چون کعبه در سالی اگر پوشیدهام
بر زمین ناید ز شادی پای من چون گردباد
تا خس و خاشاک هستی را به هم پیچیدهام
❈۴❈
زینهار از کامجویی دست خود کوتاه دار
کز گل ناچیده من صد دامن گل چیدهام
کردهام از بهر کاهش خویش را گردآوری
چون مه نو ز التفات مهر اگر بالیدهام
❈۵❈
مد احسان میشمارم پیچ و تاب مار را
چین ابرویی که من از اهل دولت دیدهام
آیهٔ رحمت شمارم سبزهٔ زنگار را
از جهان نادیدنی از بس که صائب دیدهام
کامنت ها