صائب تبریزی:تا نظر از عارض گلفام او پوشیدهام خار در چشمم اگر روی فراغت دیدهام
❈۱❈
تا نظر از عارض گلفام او پوشیدهام
خار در چشمم اگر روی فراغت دیدهام
در به هم پیچیدن زلف درازش عاجزم
من که طومار دو عالم را به هم پیچیدهام
❈۲❈
سالها در پردهٔ دل خون خود را خوردهام
تا درین گلزار چون گل یک دهن خندیدهام
من که شمع محفل قُربم درین وحشتسرا
کافرم گر پیش پای خویشتن را دیدهام
❈۳❈
در دهان آتش سوزان به جرات میروم
جامهٔ فتحی ز نقش بوریا پوشیدهام
باد میسنجم کنون و شُکر طالع میکنم
در ترازویی که گوهربارها سنجیدهام
❈۴❈
میتوان چون آب خواندن از بیاض چشم من
نامهٔ او را ز بس بر چشم تر مالیدهام
کوه در دامن نگنجد در فضای لامکان
زیر گردون حیرتی دارم که چون گُنجیدهام
❈۵❈
جبههٔ من غوطه در گرد کدورت خورده است
غیر پندارد که صندل بر جبین مالیدهام
در بیابان طلب در اولین گامم هنوز
من که چون خورشید بر گرد جهان گردیدهام
❈۶❈
کی پریشان میکند خواب اجل صائب مرا
من که در بیداری این خواب پریشان دیدهام
کامنت ها