صائب تبریزی:این منم در دست زلف یار را پیچیدهام در سخن آن شکرینگفتار را پیچیدهام
❈۱❈
این منم در دست زلف یار را پیچیدهام
در سخن آن شکرینگفتار را پیچیدهام
تن به خوی آتشین لالهرویان دادهام
در حریر شعله این طومار را پیچیدهام
❈۲❈
سر اگر خواهند از من بیتامل میدهم
بهر وا کردن من این دستار را پیچیدهام
عاجزم در باز کردنهای آن بند قبا
من که قفل سد در گلزار را پیچیدهام
❈۳❈
چون نفس صائب نیاید سرمهآلود از جگر
کمعنان آه آتشبار را پیچیدهام
کامنت ها