صائب تبریزی:از سواد شهر وحشت میکند دیوانهام میکشد از لفظ دامن معنی بیگانهام
❈۱❈
از سواد شهر وحشت میکند دیوانهام
میکشد از لفظ دامن معنی بیگانهام
داغ دارد پاکی دامان من فانوس را
شمع را دست حمایت میشود پروانهام
❈۲❈
دل به درد آید ز عاجزنالی من سنگ را
آسیا را بازمیدارد ز گردش دانهام
خانه من چون کمان پاک است از اسباب عیش
پر برآرد میهمان چون تیر در کاشانهام
❈۳❈
باده گلرنگ نتواند مرا سیراب کرد
میمکد انگشت ساقی را لب پیمانهام
گرچه چشم نوبهار از لاله من روشن است
باده را میسوزد از لبتشنگی پیمانهام
❈۴❈
با خرابیهای ظاهر باطنی دارم چو گنج
جغد باشد نیل چشم زخم در ویرانهام
گرچه زندانی است دست خالیم در آستین
کارساز عالمی از همت مردانهام
❈۵❈
نیست از موج حوادث بر دلم صائب غبار
جوهر شمشیر باشد ابجد طفلانهام
کامنت ها