صائب تبریزی:نیست از گردون غباری بر دل بیکینهام جلوه طوطی کند زنگار در آیینهام
❈۱❈
نیست از گردون غباری بر دل بیکینهام
جلوه طوطی کند زنگار در آیینهام
سبزه من میکند نشو و نما در زیر سنگ
نیست کوه غم گران بر خاطر بیکینهام
❈۲❈
نیستم محتاج کسوت چون فقیران دگر
همچو به میروید از تن خرقه پشمینهام
گرچه صد پیراهن از خورشید روشنتر شدم
همچنان در خلوت روشنضمیران پینهام
❈۳❈
میکند روز جزا بر طفل بازیگوش من
صبح شنبه را خمار عشرت آدینهام
مهره گل گشتم از گرد کسادی گرچه بود
کشتی دریایی از آب گهر گنجینهام
❈۴❈
من که از نظاره یوسف نمیرفتم ز جا
نوخطی دیدم که بازی کرد دل در سینهام
نیست صائب بر دل صاف من از دشمن غبار
طوطی خوش حرف سازد زنگ را آیینهام
کامنت ها