صائب تبریزی:گفتگوی عشق را من در میان انداختم طرح جوهر من به شمشیر زبان انداختم
❈۱❈
گفتگوی عشق را من در میان انداختم
طرح جوهر من به شمشیر زبان انداختم
نامی از شور محبت بر زبانها مانده بود
این نمک من در خمیر خاکیان انداختم
❈۲❈
داشت بردورهدف جولان خدنگ اهل فکر
این پریشان سیر را من بر نشان انداختم
روی دریای سخن را خاروخس پوشیده داشت
این خس و خاشاک را من برکران انداختم
❈۳❈
چرخ کاه کهنه ای می داد پیش از من به باد
دانه من در آسیای آسمان انداختم
من ز لوح خاک شستم ابجد عشق مجاز
شورش عشق حقیقی در جهان انداختم
❈۴❈
جلوه یوسف نیفکنده است در بازار مصر
از سخن شوری که در اصفهان انداختم
کامنت ها