صائب تبریزی:از هوای تر بر افروزد چراغ عشرتم رشته باران بود شیرازه جمعیتم
❈۱❈
از هوای تر بر افروزد چراغ عشرتم
رشته باران بود شیرازه جمعیتم
نیست جز مهر خموشی حلقه ای بر در مرا
می خورد بر یکدیگر از چشم گویاخلوتم
❈۲❈
از کمال بی دماغی صحبت ارباب حال
خانه زنبور می آید به چشم وحشتم
تلخ دارد عیش بر کنج دهان گلرخان
از شکر شیرینی بسیار کنج عزلتم
❈۳❈
آبروی من چو گوهر سر به مهر عزت است
روزه از حرف طمع دارد زبان حاجتم
مستی و دیوانگی می ریزد از رفتار من
نقش پا رطل گران می گردد از کیفیتم
❈۴❈
از تماشای شکار جرگه دارد بی نیاز
شادی جمعیت دل در کمند وحدتم
می گذارم گر چه چون خورشید پهلو بر زمین
آسمان را داغ دارد از بلندی همتم
❈۵❈
حرف حق را برزبان می آوردم منصوروار
تیغ می مالد زبان بر خاک پیش جراتم
با همه بی حاصلی دارم دل آزاده ای
برنیاید از بغل چون سرودست حاجتم
❈۶❈
همچو عنقا سعی درگمنامی خود می کنم
نیست صائب چون نواسنجان تلاش شهرتم
کامنت ها