صائب تبریزی:گر چه در تعمیر جسمم غافل از دل نیستم دست در گل دارم اما پای در گل نیستم
❈۱❈
گر چه در تعمیر جسمم غافل از دل نیستم
دست در گل دارم اما پای در گل نیستم
خط شناس جوهر آیینه دل نیستم
ورنه از راز نهان چرخ غافل نیستم
❈۲❈
پیش انوار تجلی نعل من درآتش است
چون شرر پروانه هر شمع محفل نیستم
با اثر کاری ندارد اشک بی پروای من
تخم می افشانم در فکر حاصل نیستم
❈۳❈
ماه نتواند به دام هاله آوردن مرا
پیش هر ناشسته رویی پای درگل نیستم
کشتی نوحم دل دریاست لنگر گاه من
چون کمند موج در انداز ساحل نیستم
❈۴❈
گرچه از منزل برون ننهاده ام هرگز قدم
بی خبر ازراه و رسم هیچ منزل نیستم
با همه آزردگی از من کسی آزرده نیست
آهنین جانم ولیکن آهنین دل نیستم
❈۵❈
در نمی آیم ز جا از روی گرم انجمن
چون سپند بی ادب نادیده محفل نیستم
پیچ و تاب فارغ البالی بلایی بوده است
جسته ام بیرون ز بند و بی سلاسل نیستم
❈۶❈
وحشیان آرزو را سر به صحرا داده ام
همچو مجنون گوش برآوازمحمل نیستم
دامن مطلب به جستجو نمی آید به دست
ورنه من در قطع راه شوق کاهل نیستم
❈۷❈
می زند موج شکستن پیکرم چون بوریا
در دبستان ریاضت فرد باطل نیستم
گرچه از زخم نمایان شاخ گل گردیده ام
همچنان از چشم زخم خار غافل نیستم
❈۸❈
در بیابان طلب چون لشکر ریگ روان
می کنم قطع ره و در فکر منزل نیستم
گر چه صائب شسته ام از دل غبار آرزو
یک نفس بی آه و یک دم بی غم دل نیستم
کامنت ها